شایسته ی یلدای زمستان نیست
بلندترین شب من
اولین شب دست درازی تقدیر بود
در قامت داماد
بر بدن لخت لرزان تو
قطب جنوب سیاره ای بی نهایت بزرگم
خورشید منظومه ام به غروب نشست
شب دراز من
از همان لحظه آغاز گشت
و تو چه میدانی چیست
سیاهی در پس سیاهی
جهان هرکس به وسعت فکر اوست...برچسب : نویسنده : 5karkhe5 بازدید : 153