ذات طبیعتش چنین است
تو آدمی، مرو با باد
بمان که ریشه هایت هرچند
نبسته دست و پایت را
آرزو دارد جایی آرام بگیرد . . .
قدم های رفتنت را بگذار بماند
وقت سیر و سیاحت بسیار است
بنشین دو عدد چای بریزم
شاید دلت خواست جمعه ها را
بگذرانی با صدای باد و باران
چای و صحبت هایمان
آنوقت دیگر هرجا بروی
جمعه را مهمان منی، میدانی هیچکس همزمان
نیست در آغوشش باد و باران و چای
جمعه هم که زود به زود می آید
دنیای ما، به جمعه ها مدیون است . . .
جهان هرکس به وسعت فکر اوست...برچسب : نویسنده : 5karkhe5 بازدید : 156